ابزار رایگان وبلاگ

ثنا باکس ثنا باکس

اسلایدر

اس ام اس های

عشق و صفا
عشق و صفا

 

گاهی بی هیچ بهانه ای کسی را دوست داری ،
اما گاهی با هزار دلیل هم نمی توانی
یکی را دوست داشته باشی !
 
 
گریز دلپذیر
 
آنا گاوالدا
 
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
هر آشنایی تازه اندوهی تازه است
 
مگذارید که نام شما را بدانند
 
و به نام بخوانندتان
 
هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی‌ست....
 
 
 
بار دیگر، شهری که دوست می‌داشتم
 
نادر ابراهیمی
 
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
هیچ ساعتی دقیق نیست و هیچ چیز مال ِ خودِ آدم نیست ،
 
مگر همان چیزهایی که خیال می کند دل بستگی هایی به آن دارد ،
 
بعد یکی یکی آن ها را از آدم میگیرند ...
 
 
عباس معروفی
 
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
 
ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﻣﯽﺭﺳﺪ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﻛِﺸﺪ،
 
ﭼﻮﻥ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﻛﺎﺭ، ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳت...
 
ﺳﺎﻣﻮﺋﻞ ﺑﻜﺖ
 
ﻣﺎﻟﻮﻥ ﻣﯽﻣﻴﺮﺩ
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
حقیقت نیازمند نقد است نه ستایش. ...
 
فردریش نیچه
 
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
چـــــــــیـزهـــایـــی هــسـت کـــه از دســـت رفـتـنـشـــان را
 
هــیـچ چـیـزی در دنیـــــــا نـمی تـــوانــد جـبـران کـــنـد...
 
رومـــــــــن گــــــــــاری
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
 
نمی توانی به کسی بگویی
 
از دوست داشتن یک نفر خودداری کند
 
. دوست داشتن با چیزهای دیگر خیلی فرق می کند .
 
مارگارت آتوود
 
عروس فریبکار
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
گاهی اوقات باید بگذری و بگذاری و بروی ...
 
وقتی می مانی و تحمل می کنی ،
 
از خودت یک احمق می سازی!
 
 
 
مالون مي ميرد
 
ساموئل بکت
 
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
ﭼﻘـﺪﺭ ﺩﻭﺳـﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨـﯽ ﻫـﺴﺘﻨﺪ
 
ﺁﺩﻣﻬـﺎﯾـﯽ ﮐـﻪ ﺷﺒﯿـﻪ ﺣـﺮﻓﻬﺎﯾﺸـﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨـﺪ.
 
 
 
میـــــــــلان کونــــــــــــدرا
 
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
بـاور كـن ،
 
هـمان چيـزي كـه از دسـت دادنـش بـراي انـسان
 
سخـت ترين كارهاسـت
 
سرانـجام همانـي سـت كـه ديـگر رغبتـي بـه آن نـدارد !
 
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
نمی دانی چه روزهایی را بی تو گذرانده ام.
 
به خاطر این روزها از تو بدم می آید.
 
می توانستیم با هم خوشبخت باشیم.
 
 
رومن گاری
 
لیدی ال
 
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
 
به هم گفته بودیم که ازهم دوستانه جدا خواهیم شد
 
اما بی نهایت نادراست این که آدمها دوستانه ازهم جدا شوند،
 
چون اگر دوست بودند ازهم جدا نمی شدند !
 
 
درجستجوی زمان از دست رفته
 
مارسل پروست
 
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
 
اگر تو ثروتمند باشی، سرما یک نوع تفریح می شود
 
تا پالتو پوست بخری، خودت را گرم کنی و به اسکی بروی،
 
اگر فقیر باشی، برعکس، سرما بدبختی می شود
 
و آن وقت یاد می گیری که حتی از زیبایی یک منظره
 
زیر برف متنفر باشی.
 
کودک من! تساوی تنها در آن جایی که تو هستی وجود دارد،
 
مثل آزادی. ما تنها توی رحم برابر هستیم.
 
 
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
 
اوریانا فالاچی
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
گاهی سرنوشت مثل طوفان شنی ست که مدام تغییر سمت می دهد.
 
تو سمت را تغییر می دهی، اما طوفان دنبالت می کند.
 
تو بازمی گردی، اما طوفان با تو میزان می شود.
 
این بازی مدام تکرار می شود، طوفان که فرو نشست،
 
یادت نمی آید چی به سرت آمد و چطور زنده مانده ای.
 
اما یک چیز مشخص است، از طوفان که درآمدی،
 
دیگر همان آدمی نخواهی بود که به طوفان پا نهاده بودی....
 
 
 
کافکا در کرانه
 
هاروکی موراکامی
 
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
 
در زندگی آدم، وقت هایی پیش می آید که دوست دارد
 
تمام خاطرات را از ذهنش بیرون بکشد،‌
 
بچیندشان روی میز و یکی یکی ببوسدشان.
 
اما امان از خاطراتی که نه برای بوسیدن خوبند،‌
 
نه حتی از ذهن بیرون می آیند،
 
کز می‌کنند یک گوشه مغز،‌ زانوی غم بغل میگیرند
 
و به تمام خاطرات خوب نیشخند می زنند،
 
آنوقت است که با خود فکر می‌کنی کاش مغز
 
به قدری کوچک و ناتوان بود
 
که آدم حتی نمی‌توانست اسم خود را به یاد آورد....
 
 
مهدی صادقی
 
 
()()()()()()()()()()()()()()()()
 
 
عشق، یک عکس یادگاری نیست،
 
یک مزاح شش ماهه یا یکساله نیست،
 
محصول ترس از تنها ماندن نیست.
 
عشق، آویختن به نخستین میخی
 
که دستمان به آن میرسد نیست،
 
شبها را به یاد میآوری؟شبها، شبها،
 
پیش از آنکه به خواب برویم چقدر حرف داشتیم که بزنیم.
 
انگار که حرفهایمان تمامی نداشت.
 
چند بار پیش آمد که طلوع را دیدیم و رنگ خواب را ندیدیم؟
 
آخر چه شد که حال دیگر، می آییم و خسته و بیصدا میخوابیم؟
 
شبها دیگرگون شده؟ حرفها تمام شده؟
 
یا ما تمام شده ییم ؟
 
جای عشق، در این شبهای خالی و خلوت کجاست؟...
 
ما از زندگی مشترک مثل یک لباس استفاده کردیم.
 
ما زندگی را، عشق را یک دست لباس دانستیم.
 
زمانی که خریدیمش، نو بود و زیبا و مناسب.
 
جذاب و توجه انگیز، خیره کننده در هر محفل و مهمانی .
 
آهسته آهسته اما کهنه شد ساییده شد.
 
رنگ و رویش رفت. از شکل افتاد، مستعمل و بی مصرف شد
 
چرا؟ چرا فرصت دادیم که زمان، با عشق،
 
با زندگی همانگونه رفتار کند که با آن پیراهن سرمه یی تو کرد
 
که من آنقدر دوستش داشتم...
 
 
یک عاشقانه ی آرام
 
نادر ابراهیمی
 
 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ یک شنبه 26 آبان 1392 ساعت 17:9 توسط علی جبلی